سلام عشق خاله امروز ظهر رفتي و براي ما انگار چند سال گذشته اخه چرا انقدر شيرين و دوست داشتني شدي؟ كه نشه ازت دل كند .خاله جون از صبح كه پاشدي گفتي اخ جون! خداحافظ شما!!!!! ولي اخراش به من و خاله حاتي ميگفتي شمام بياين با من بريم همينجا بشينين اخر سر هم داد ميزدي وميگفتي هفته بعد ميبينمتون . واي خدايا خاله بودن اينجوريه پس مادر شدن چيه؟ واي كه ديگه تحمل ندارم بخاطر شغل مامان و بابات و راه دور خونتون سهم من از ديدن شيرين ترين موجود كوچولوم هرسال عيد باشه و دو ماه ونيمه تابستون و خلاصه خسته شدم از رفتنات و حرف زدن با تلفن و دلم لك ميزنه واسه پشت سرهم فاطي خاله گفتنات و هيچ كدوم از عكسات جاي خاليت و پر نميكنن امروز هممون كلي ...